به سرسبزی خویش کاجی ندیدم
به سر گرچه جز برف تاجی ندیدم
تو از من تمام دلم را گرفتی
از این بیش باج و خراجی ندیدم
قسم می خورم راستش را بخواهی
به بالای تو سرو و کاجی ندیدم
بجز عشق ، دردی که درمان ندارد
به جز عشق راه علاجی ندیدم
مرا قصر تنهایی و بی کسی بس
ز این امن تر برج عاجی ندیدم
که جز سکه های سیاه
به بازار یاران رواجی ندیدم
به یک سکه قلب ، دل می فروشند
مناسب تر از این حراجی ندیدم
تو را با تپشهای قلبم سرودم
به این واژه ها احتیاجی ندیدم
نظرات شما عزیزان:
مهدی 
ساعت9:33---22 خرداد 1391
سلام
واقعا مطالب و اشعار زیبایی تو وبلاگتون گذاشتین
من آدرس وبلاگتون رو تو کلوب دیدم
خوشحال میشم مطلاب بیشتری از شما بخونم
یه سوالم داشتم
شعر زیبای پاسخ:
سلام ممنون ک بهم سرزدین.شاعر این شعر:قیصر امین پور
|